عضویت پیامکی
اطلاع رسانی از مراسم ها
شماره تلفن همراه خود را وارد کنید تا از آخرین مراسم های حاج حسین یکتا به صورت پیامکی با خبر شوید.
عضویت پیامکی
جهت اطلاع از آخرین مراسم های حاج حسین یکتا در خبرنامه پیامکی عضو شوید
همین اول کاری اگر بخواهیم از رصد کردن پیشینه داستان نویسی زینب عرفانیان حرف بزنیم کارمان بسنده میشود به اشاره دادن به سه کتابی که از او منتشر شده. اما وقتی حواسمان باشد با نویسندهای طرف حساب هستیم که کتاب به کتاب بهتر نوشته و نویسندهتر شده و قلمش قوام بیشتری پیدا کرده است دیگر همین پیشینه حرف زدن هم چیزی جز حشو نیست. کتاب «مربعهای قرمز» که خاطرات صد شهید به روایت حاج حسین یکتا است نه تنها بین خودش و الباقی کتابهای این عرصه مرز انداخته بلکه خود نویسنده را هم از کارهای پیشینش جدا کرده است. یادمان نرود بیشتر کتابهایی که دراین حوزه خواندهایم روایتهایی تکخطی بودهاند که فرم و محتوایشان در انحصار خاطره گویی صرف بوده است در حالی که مربعهای قرمز از همان سطور ابتدایی مخاطب را مجبور میکند دور تجربهاشاز خوانش زندگینامه شهدا را قلم بگیرد و دل به رمان وارهای بدهد که گسستهای هدفمندش در روایت گویی عطش و اشتیاق خواننده را به ادامه دادن کتاب بیشتر میکند. کتاب انباشتی از حس و خاطره و جزییاتی است که پیداست با توجه و حساسیت بالا نوشته شده و پشت هم قطار شدهاند تا در نهایت هیئت یک اثر دلنشین و به یاد ماندنی را به خود بگیرند. دست نویسندهاش درست.
فرم کتاب از ابتدا به این شکل نبود. آن نسخهای که با حاج حسین یکتا نهایی شده بود در طول ۳ سال ۱۴ بار مورد بازنویسی قرار گرفت. هر خاطره میتوانست شمایل یک داستان مستقل را به خود بگیرد. این فرم نوشتار بود که باید به این خاطرهها انسجام میداد. به همین دلیل پرداخت به این روایتها بارها مورد بازنویسی قرار گرفت. خوشبختانه در این زمینه آقای یکتا نیز همکاری زیادی داشتند و وقت قابل توجهی را برای مصاحبهها در اختیارم گذاشتند.
هر دوی اینها با هم بود. «مربعهای قرمز» اولین کاری بود که در آن درباره شهدای دفاع مقدس مینوشتم. در این کتاب از بیش از ۱۰۰ شهید خاطراتی روایت شده است و همین حساسیت کار را برای من بالا میبرد. شکایتی از مرارتی که در کار بود نداشتم. دوست داشتم در نهایت کار رضایت بخشی تولید شود. راستش در آخر کار هم نتیجه این را به شهدا سپردم. گفتم کتاب را طوری پیش ببرند که خودشان دوست دارند و از آن جا به بعد که پای این طور توسلها به میان میآید موانع کنار رفتند و کار با سرعت بیشتری پیش رفت.
ببینید وقتی قرار است درباب خاطرات شفاهی از یک بازه زمانی بنویسیم که حدود ۴۰ سال از آن گذشته است حافظه مصاحبه شونده نقش اول را ایفا میکند. الحمدالله در تمام این سالها حاج حسین در این زمینه فعال بودهاند. من یادم هست اولین بار ایشان را در همان اردوی راهیان نور که به آن اشاره کردید دیدم. همه همراهانم عجله به کارشان میدادند که زودتر به سخنرانی حاج حسین برسند. هوا تاریک بود. آن شب ایشان را در شلمچه ندیدم. اما سبک خاطره گوییشان به دلم نشست. بعدها در جلسه رونمایی از کتاب رسول مولتان ایشان از من خواستند در زمینه نگارش این خاطرهها همکاری کنم. با وجودی که حافظه خوبی داشتند به این اکتفا نکردند و مدام از همرزمانشان در عملیاتهای مختلف تایید میگرفتند. درواقع میتوانم بگویم تا جایی که امکان داشت سعی کردیم در پرداخت خاطرهها از همه شهدایی که در لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) بودند یاد شود.
با وجود اینکه حاج حسین حافظه خوبی دارند بارها این روایتها به تایید هم رزمان این شهدا هم رسید. دلمان میخواست همه شهدایی که همرزم ایشان بودند در این کتاب حضور داشته باشند. یادم هست در مورد شهید جوادمقدم هیچ خاطرهای به ذهن آقای یکتا نمیآمد. تلاش کردیم و با یکی از دوستان ایشان که حالا پزشک شده بودند گفتگوهایی گرفتیم و در نهایت چند سطری هم در باره ایشان نوشته شد. تلاشم این بود که از کنار نام این شهدا به سادگی نگذرم و حتا در پاورقیها توضیحاتی در باره آنها آمده است.
بله گرفتن این تاییدها مشروط به این بود کسانی که آقای یکتا به آنها اعتماد داشتند کتاب را بخوانند و مهر تایید به این خاطرهها بزنند. یادم هست روزی از دفتر آقای یکتا همزمان ۱۰ پیک موتوری به نقاط مختلف فرستاده شدند تا ایشان از همرزمانشان تایید بگیرند. با وجود این که مجموع این کارها زمان انتشار را به تعویق میانداخت هر دو ما از نتیجه آن رضایت داشتیم و با خیال راحتتری به کار ادامه میدادیم.
بله این طور وقتها وظیفه نویسنده این است که با سوالهای بیشتر و با ذکر جزییات به واقعیت برسد. همان طور که اشاره شد حدود ۴ دهه از آن روزها گذشته و خیلی وقتها حافظه این افراد یاریشان نمیکند که جزییات را به خاطر بیاورند. به عنوان مثال بیشتر این رزمندهها در بیان تاریخها شک داشتند. مثلا میگویند تابستان بود که این اتفاق افتاد. من مستنداتی در اختیار داشتهام و مثلا دیدهام که در عکس شال و کلاه دارند. این طور وقتها شروع میکنم به سوال کردن بیشتر و استناد به این تصاویر و به این شکل این اختلاف نظرها به کمترین میزان میرسد.
حاج حسین یکتا مسئول آمار گردان بودند. ایشان دفترچهای قرمز رنگ در جیبشان داشتند که نام رزمندهها و کاری که انجام میدادند را در آن نوشته بودند. هروقت هر کدام از آنها شهید میشدند حاج حسین کنار نامشان مربعی قرمز میکشید. حاج حسین در عملیات بدر مجروح میشود و ایشان را به عقب برمی گردانند. دو ماه در بیمارستان بستری میشوند. روزی از تدارکات وسایل ایشان را برایشان ارسال میکنند و این دفترچه هم دوباره به حاج حسین برمیگردد و او دوباره شروع میکند جلوی نام رزمندههایی که شهید شدند مربع قرمز مینشاند و آرزو میکند کاش یک روز کسی در مقابل نام او مربع قرمز بکشد. از همین ماجرا الهام گرفتیم و نام کتاب شد مربعهای قرمز.
(میخندد) بله همین طور است. به شوخی به حاج حسین یکتا گفتم همه زحمتها را شما کشیدهاید و مربع قرمز کنار اسم من افتاد. این برای من یک آرزوی دور است. دعا کنید که عاقبت بخیر شوم و به آن برسم.
همیشه هر وقت با دوستانی که در این حوزه قلم میزنند حرف میزنیم نتیجه گیریهای مشابهی در باره کارهایمان داریم. از یک جایی به بعد همهمان حس میکنیم که کار دست ما نیست. نشانههایی میبینیم که شوق ماندنمان در این راه را بیشتر میکند. من کارم را با خاطره نویسی از شهید محمد علی رحیمی که رایزن فرهنگی ایران در پاکستان بود شروع کردم. ایشان پدر همکلاسی من بودند که به طور اتفاقی در یک هیئت عزاداری دوباره پیدایشان کرده بودم. وقتی گفتم مینویسم مادرشان از من خواست که این خاطرهها را تبدیل به کتاب کنم و کتاب «رسول مولتان» این طور متولد شد. در مراسم رونمایی این کتاب با حاج حسین یکتا صحبت کردم و نتیجه کار مربعهای قرمز شد و همین یک سال پیش در مراسم رونمایی این کتاب با مادر سه شهید آشنا شدم و حالا مشغول نگارش خاطرههای این مادر شهید هستم. همه اینها توفیقهایی بوده که امیدوارم لیاقت آن را داشته باشم. این عزیزان گنجینه تاریخ شفاهی جنگ و سبک زندگی شهدا هستند. نیت کردهام راوی این تاریخ شفاهی باشم و این گنجینه را برای نسلهای بعد مکتوب کنم.
بله با گروهی از نویسندگان حوزه دفاع مقدس به دیدار ایشان رفتیم. آقا تاکید داشتند که تلاش در این زمینه باید صد برابر شود. یعنی بر این باور هستند که در زمینه دفاع مقدس هنوز خیلی از حرفها ناگفته مانده و این نیاز جامعه است که این خاطرهها مدام تداعی شود. خانم اعظم السادات حسینی نویسنده کتاب «دا» ما را با عنوان کتابهایمان به آقا معرفی میکردند. ایشان با همان نگاهی موشکافانه مطالعه میکنند و حافظه خوبی دارند. به محض این که نام کتاب رسول مولتان را شنیدند فرمودند که این کتابها را خواندهاند و بعد از ذکر جزییاتی گفتند ولی من از این شهید «منظورشان شهید محمد علی رحیمی بود» گلایه دارم. بعد اضافه کردند که ایشان اصلا در کنار خانوادهشان حضور نداشتند. شهید رحیمی سه فرزند کوچک داشتند و در کتاب هم آمده که روزانه بیش از ۱۸ ساعت کار میکردند و مدام در ماموریتهای حساس بودند. در واقع آقا با این حرف داشتند اشاره میکردند که اجر همسر ایشان هم کم از شهادت نیست چرا که همه بار زندگی به دوش ایشان بوده است.
(میخندد) ایشان در باره کتاب مزاح کرده و گفته بودند پرچانگیهای حاج حسین یکتا در این کتاب خیلی خوب روایت شده است. به طور کلی نظر ایشان مثبت بود. خیلی مشوق نویسندگان این حوزه هستند اما دوباره فرمودند از حرفشان کوتاه نمیآیند و این تلاشها باید صد برابر شود و هنوز ناگفتههای زیادی درباره شهدا و آن سالهای سرنوشت ساز تاریخ انقلاب اسلامی باقی مانده که باید تبدیل به کتابهایی ماندگار شوند. تعداد شهدای ما زیاد است. هر کدام از آنها سبک زندگی درخشانی داشتهاند که در نهایت همین راه شهادت را برای آنها هموار کرده است. جزییات زندگی این رزمندگان باید تبدیل به آثاری مکتوب شود و در دسترس همه قرار بگیرد.
شماره تلفن همراه خود را وارد کنید تا از آخرین مراسم های حاج حسین یکتا به صورت پیامکی با خبر شوید.
جهت اطلاع از آخرین مراسم های حاج حسین یکتا در خبرنامه پیامکی عضو شوید