کتاب «مگر چشم تو دریاست» روایت زندگی خانوادهای است که چهار فرزند خود را به انقلاب تقدیم کرد. این کتاب، سبک زندگی آقازادههایی را از زبان مادرشان بیان میکند؛ زندگی شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی که به قلم جواد کلاتهعربی نگاشته و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
یکتا در یادداشتی، کتاب «مگر چشم تو دریاست» را روایت میکند. روایتی مکتوب که بوی روایتهای راهیان نور در غروب شلمچه را میدهد. او مینویسد:
«به نام خدا، به یاد خدا و برای خدا، انشاءالله. چند روزی است که کتاب «مگر چشم تو دریاست» همراه روزها و شبهایم شده است. این کتاب دریایی است؛ آبی، عمیق و بیانتها. بین جلسات، در ماشین و در خانه، میان سطرهایش زندگی کردهام. از این دنیا جدا شدم، گریستم و خندیدم. این کتاب نسخهی شفابخش این روزهایمان است. روزهایی که کار سخت است و وقت تنگ، روزهایی که میدویم و نمیرسیم و روزهایی که چند قدم مانده به خط پایان، خسته میشویم.
روایتهای بارانی این کتاب، همهی خستگیها را میشوید و با خود میبرد. روایتهایی پر از صبر مادر شهدای جنیدی و پر از مردانگی پدرشان. روایتهایی واقعی، شاید فقط از چند کوچه و خیابان آنطرفتر. روایتهایی بارانی، روایتهایی نورانی.
«مگر چشم تو دریاست» یعنی: کسی که قلبش مثل دریاست. چشم از قلب میجوشد. اگر قلب بزرگ باشد، چشم بزرگ میبیند. آن که چشمش دریاست، چهار پسرش را برای خدا میدهد؛ مثل مادر شهدای جنیدی. کسی که دلش دریا باشد، کارهایش بیسر و صداست، توفیقاتش بیسر و صداست و رفتنش هم بیسر و صداست؛ مثل پدر شهدای جنیدی.»